Image result for ‫پانداها‬‎





ویشگا خیلی خیلی از دست میشگا عصبانی و نارحت بود برای همین سعی میکرد چشمشون تو چشم هم نیفته مبادا اینکه زیاده روی کنه و حرفی بزنه که بعدا خودش پشیمون بشه از طرفی ناراحتیش رو چه جوری باید خالی میکرد ؟

تازه اگه میشگا رو نمیدید یا خبری ازش بدستش نمیرسید که ناراحتیش بیشتر و بیشتر میشد .

همین جوری سر در گم و دو دل مونده بود که چکار کنه.

موضوع ناراحتی ویشگا اصلا اصلا مهم نبود مهم این بود که میشگا حق نداشت که سر خود و بدون اطلاع بره دنبال کار خودش حالا هر توجیهی داشت واین نمیتونست که نگرانی و دلشوره ی ویشگا رو توجیه و آروم کنه.

صد بار ساعت رو نگاه کرده بود و صد و بیست بار گوشی تلفنش رو چک کرده بود.

بارها و بارها بدون اختیار وسط کارهاش گوشی رو دستش میگرفت و بعد که میدید خبری نیست گوشی رو با بی حوصلگی میذاشت کنار. تا اینکه نزدیکای ساعت دوازده تلفن ویشگا زنگ خورد .

اونقدر حواسش به تلفن رفت که متوجه خوردن دستش به لیوان آب نیمه پر نشد و لیوان برگشت روی میز کار و نزدیک بود نامه های اداری خیس بشن و دردسری درست بشه.

اما تا صدای میشگا رو از پشت تلفن شنید گذشته از اینکه داشت خودش رو برای یه ابراز عصبانیت شدید آماده میکرد اما یه آرامش خاصی از فرق سرش تا نوک پاهاش رو پر کرد و صدای مهربون و خاص میشگا که گفت ببخش عزیز جونم اول صبحی با ماشین تصادف کردم و راننده مقابل با اینکه مقصر بود اما ول کن ماجرا نبود و با داد وبیداد سعی داشت دعوا راه بندازه اما یه کم که بگو مگو کردیم متوجه شدم حالش خوش نیست برای همین تو داد و بیداد کوتاه اومدم و متوجه شدم که داره از بیمارستان میاد و اونجا بهش خبر دادن که خانمش مریضی خاصی داره که امکان معالجش تقریبا غیر ممکنه

این موضوع باعث شده بود میشگا بدون اینکه خسارت بخواد تازه خودش هم باهاش همدردی کنه و سعی کنه آرومش کنه.

وقتی میشگا این توضیحات رو داد ویشگا که کلا خالی شده بود احساس ضعفی کرد و گفت پس برای همین بود که من دلشوره داشتم . دلم برات تنگ شده

این جمله یه جمله ی لوس و احساس الکی نبود. اونا عادت داشتن که به همدیگه بگن که برای هم دلتنگی دارن و یا اینکه بدون اختیار بهم بگن که دوستت دارم عزیزم

این احساسها و جمله ها مثل یه رود جاری همیشه جریان داره برای یه موقع خاص یا حالت شاعرانه و مناسبتی نیست.

میشگا پشت تلفن گفت من الان دم در اداره شما هستم اگه کار خاصی نداری مرخصی بگیر بیا پائین . من منتظرتم .  


احساسها و جملات جاری مثل رود ...

قسمتی از داستان آی پارا

بریده ای از داستان مهربانو

قسمتی از داستان هاتف

رو ,میشگا ,یه ,اینکه ,کنه ,ویشگا ,بود که ,برای همین ,بدون اختیار ,گوشی رو ,کرده بود

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

همه چی راجع به تیزر تبلیغاتی جانور شناسی خورشید شیرگیر eshgham-saman mtina سياسي و مذهبي بزرگان مدیریت و داستان های مدیریتی مطالب اینترنتی فایل اکی مرجع فروش و خرید انواع پایان نامه ، تحقیق ، مقاله ، پروژه ، ترجمه ، پاورپوینت ، انواع طرح های کسب و کار و ... هر چی که بخوای